اجتماع

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّه لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

اجتماع

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّه لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

اجتماع

انسان در میان تمامى جانداران موجودى است که باید اجتماعى زندگى کند و این مطلب احتیاج به بحث زیاد ندارند چرا که فطرت تمامى افراد انسان چنین است یعنى فطرت تمام انسانها این معنا را درک مى کند و تا آنجا هم که تاریخ نشان داده هر جا بشر بوده،اجتماعى زندگى مى کرده است.
اجتماع انسانى مانند سایر خواص روحى انسان و آنچه که مربوط به او است از روز آغاز پیدایش به صورت کامل تکون نیافته تا کسى خیال کند که اجتماع نمو و تکامل نمى پذیرد نه در کمالات مادى و نه در کمالات معنوى بلکه اجتماعى شدن انسان هم مانند سایر امور روحى و ادراکیش دوش به دوش آنها تکامل پذیرفته هر چه کمالات مادى و معنویش بیشتر شده اجتماعش نیز سامان بیشترى به خود گرفته است.
هیچ شکى نیست در اینکه اسلام تنها دینى است که بنیان خود را بر اجتماع نهاده و این معنا را به صراحت اعلام کرده و در هیچ شاءنى از شؤ ون بشرى مساءله اجتماع را مهمل نگذاشته است.
* وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا *
وبلاگ گروهی اجتماع مشتاقانه منتظر نظرات و مقالات شما عزیران خواهد بود.

آخرین نظرات
  • ۶ مرداد ۹۴، ۰۱:۲۸ - محمد مهدی تهرانی
    خدا قوت
از دور خیلی زیباست. به سمتش می رویم. برش می داریم. با سنگ آن را میشکنیم. عجب! داخلش پوچ بود. گاهی اوقات زندگی ما هم چنین حالتی دارد. منظورم اوضاع نابسامان فرهنگی مان است که می خواهیم به آن بپردازیم.
این آخرین نوشته از سلسله متون سبک زندگی خواهد بود و ان شاءالله در ادامه که آخر کار عرض میکنم- با قالبی جدید هدف خود را پی می گیریم. مثل قبل با چند مثال شیرین شروع میکنیم.

خانه همسایه: علی نه سالشه. تازه از مدرسه اومده بود خونه. مامانش بهش گفت: علی تغذیه که ظهر بهت داده بودم چیکار کردی؟ گفت: با دوستم خوردیمش. بعد مامانش ناراحت شد و گفت عزیزم تو این جامعه باید گرگ باشی! نباید بذاری راحت منافعت بذر و بخشش بشه. یهو نیگاه به ساعتش کرد. گفت ای وای نمازم داره قضا میشه. گرفتی چی گفتم! الله اکبر ...

کف خیابان: ساعت حدودا 10 شبه. یه دختر خانوم محترم با یه تیکه بند عریض (!) رو سرش و لباس رنگی و کمی چسبنده (حالا با وضعی که شاید جالب نباشه حتی تصورش کنید) بچه چیشاتو درویش کن!- داشت با متانت از کنار خیابون رد میشد. شمردم تو ربع ساعتی که طول کشید رد شدنش سه نوع تیپ از گروه جوون جقله ها از پیاده تا سواره میومدن پیشش متلکای پاستوریزه مینداختن. اونم بی اعتنا و مضطرب. همین که رفت خونه گفت مامان! یه چیزی بده که واسه افطار نتونستم غذایی دست و پا کنم !!!

اتاق خواب خواهر زاده ام: 4 سالشه. تا براش داستان نخونن خوابش نمی بره. مامانش برا امشب داستان رزیتا و الکس رو آماده کرده بخونه براش. به خودم گفتم یادش بخیر اون موقع ها ذهنمون رو درگیر شاهنامه و رستم و سهراب می کردن!

جلو تلویزیون: گفتیم این یه شبی رو ببینیم صدا و سیما چه سبک سریال هایی می ذاره. جاتون خالی (حالا اونایی که سریال داشتن رو میگم) اولیش مرده به زنه میگفت تو هیچ وقت به من اعتماد نداشتی! طلاقت میدم... طلاق!!! (البته داشت داد میزد) دومی دوتا جوونه رو نشون میداد به هم میگفتن دیدی چجوری تلکه شون کردیم! دیگه از فردا بریم صفا سوتی! بعدی فیلم سینمایی بود (البته خارجی) پر از صحنه های اکشن و بزن بزن! فک کنم تنها کسی که تو اون لحظه زنده موند کارگردان، ببخشید! تهیه کننده بود! آخرین سریال هم طنز، ببخشید! فکاهی بود.

شب عروسی: این دیگه یه قاعده کلی برا ما ایرونی جماعت مسلمون هست. مثالش هم ریخته تو رفقا و قوم و خویش و همسایه ها. از یه طرف رساله باز میکنن ببینن مثلا فلان شکی که فلان جای نماز داشتن رو باید چطور رفعش کنن، از طرف دیگه شب تو عروسی با موسیقی های آنچنانی وسط جشن میشن گرم کننده ی احوالات دوستان از قر و فر چیزی کم نمیذارن! یکی بگه بابا جون خوب چن صفحه جلوتر رساله رم میخوندی! میدونی چی میگه؟ میگه حالا یه شب که هزار شب نمیشه!!! اینش به کنار آخه این جوونای بیچاره چه گناهی کردن که باید دو سه سال صبر کنن تا تازه خرج عروسیشون در بیاد. کی گفته اینقدر با کلاس و پر خرج مراسم بگیری؟! همسایه بغل دستی یا دوست همکار پسر داییت مراسم آنچنانی گرفته که میخوای رو کم کنی داشته باشی؟!!

جلو ماهواره: از قضا رفتیم منزل یکی از آشنایان. یکی از همین شبکه های ما و شما و بی سی دی و ال ای دی و اینا گذاشته بودن. آمو من که تحمل نکردم هی صحنه میذاشت ما هم که صحنه ندیده (!) از اشعه ی صحنه ها جاخالی میدادیم که یه وقت چشممون به این لختی پختیا نخوره! یهو صاب خونه گفت عزیزم چرا معذبی؟ اینا که دیگه عادی شده... . تو دلم گفتم خوب مشکل همینه که عادی شده این چیزا !!! گفت خوب حالا میزنم یه چیز دیگه خیلی معذب نشی. منم خودمو راست و درست کردم. یه زن چادری (!) داشت آواز میخوند! گفتم جل الخالق به حق چیزای نخورده و بالا نیاورده!! بعد که برنامه تموم شد یه سریالی گذاشت یعنی باورت نمیشه درصد میگرفتی اینا 90 تا از لغت دوست دختر دوست پسر استفاده می کردن 10 تا از واژه ی مظلوم زن و شوهر. وای خدای من! یادم رفت اینو بگم اون حاجی که رفتیم خونه اش قاضیه و آدم هیئتی و متدین. قبل از خرید ماهواره که باهاشون در تعامل بودیم پسراش همگی اهل مسجد و خودشون هم شدیدا مذهبی بودن. ولی بعدش یکی از پسرا که مداح بود اومده شروع کرده موسیقی پاپ کار می کنه. الباقی پای بساط قلیون و رفیق ناباب! و ای داد بی داد سرتون رو درد نیارم... حرف تو این قضیه زیاده.

توی دانشگاه دوستم: از دور دوست قدیمی مدرسم رو دیدم. دویدم طرفش گفتم سلام چیطوری حمید؟ چ خبر چکار میکنی؟ انگا تیپت عوض شده؟ خو بابا یه حرفی بزن دیگه! یه نیگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت گفت خوبم (با کمی لبخند). بهش گفتم هنوزم مث اون موقعا تو مسجد اذون میگی که؟ گفت نه. گفتم چرو؟ گفت حال نمیده. وقت اذون بود. اشاره کردم به مسجد. گفت دیگه اعتقادی ندارم. چی؟!!! حالم عوض شد! فهمیدم که رو آورده به کتب الحادی و این چیزا بدون اینکه دنبال جوابش بگرده. تو دلم گفتم تو عرصه فرهنگی ما هرچی بکاریم این دانشگاها هرس میکنن. (البته بعضیا هم انصافا تو دانشگاه تازه یه چیزی میشن.)

مثال در این زمینه ها فراوان است و وقت شما محدود. برای ادامه کار قالب خودمان را به سبک داستانی عوض میکنیم و نقش اول آن شخصی است به نام مهندس معروف که در زندگی با سوالاتی مواجه می شود و نحوه ی برخوردش با جامعه پس از آن رشته تفکرات عوض میشود که موارد زیبایی را به ما آموزش خواهد داد ان شاءالله.

اگر دوستان راجع به داستان ما پیشنهادی دارند می توانند ارائه دهند تا مطالب خود را بتوانیم پربار تر نماییم.

نظرات (۵)

  • محمد امین
  • سلام
    جالب بود.
    آفت زندگی خیلی هامون شده
    خیلی ها که حتی ممکنه خبر نداشته باشیم که چجوری بعضی باورهامون دستخوش تغییر شده
    شاید مطرح کردن های شما بتونه یه تلنگر باشه؛ یه یادآوری که حواسمون به چیا باید باشه...
    ممنون!
    ممنون.تامل برانگیز بود

    سلام

    ممنون از اینکه دغدغه دارید و این خیلی خوبه توی این زمونه ای که دغدغه و درد نداشتن مد شده! به قول شاعر: مرد را دردی اگر باشد خوش است......درد بی دردی علاجش آتش است

    متنتون هم خوبه و هم تامل برانگیز ولی نکاتی به ذهنم رسید که عرض می کنم؛

    خانه همسایه: گاهی وقتا چنین رفتارهایی از اون هایی که نماز اول وقت هم میخونن سر میزنه. جدا از مساله اول وقت بودن نماز بایستی به مباحث کیفی و حضور قلب هم توجه ویژه داشت وگرنه حتی نماز اول وقت هم اونجور که باید تاثیرات مطلوب زیادی نخواهد داشت شاید! بایستی در مساله نماز بیشتر اندیشید...

    جلو ماهواره: 1. ماهواره به خودی خود و به قول اهالی حوزه فی نفسه مشکلی نداره و به استفاده کاربر خیلی مربوط میشه. البته خب چون شبکه های دارای مفسده زیاد هستن پس اهل ایمان باید احتیاط در این زمینه داشته باشن و به همین دلیل هم هست که بعضی علما استفاده از ماهواره رو جایز نمیدونن و بعضی با ذکر شرایط استفاده از اون رو بلامانع میبینن 2. برادر عزیز خروج از حوزه به دانشگاه فی نفسه اتفاق بدی نیست و با این جمله شما که دارای بار منفی هست به شدت مخالفم.

    توی دانشگاه دوستم: جمله "تو دلم گفتم تو عرصه فرهنگی ما هر چی بکاریم این دانشگاها هرس میکنن" بدجور باعث تاثر من شد و احساس میکنم که نگارنده نگاه منفی به دانشگاه داره(با توجه به جمله متن قبلی و این جمله). ببین برادر عزیزم اینکه ما مشکلات فرهنگی شدیدی داریم هیچ شکی نیست و اینکه دانشگاه هم از این قائده مستثنی نیست و اشکالات جدی به سیستم تدریس و اداره اون وارده. ولی نگاه شما نگاه درستی نیست! (با عرض پوزش) شما به جای یافتن جواب صحیح، صورت مساله رو پاک کردی! خیلی هم بد پاک کردی!!بنده حقیر از زاویه دیگه ای به این قضیه نگاه می کنم. اتفاقا این خیلی رویداد مثبتی هست که محیط دانشگاه باعث تفکر و شک میشه چون شک میتونه مقدمه یقین و ایمان باشه. آیا این خوبه که ما اهل اندیشه نباشیم و صرفا اون موضوعاتی رو که بهمون یاد دادن رو میمون وار تقلید کنیم؟! بدون هیچ تفکری؟! اون وقت فرق من مسلمان زاده با کافر زاده چیه؟ خوبه ی سری مسلمان بدون شعور باشیم؟

    باید به این بپردازیم که چرا اون شک که توی محیط فرهیخته دانشگاه رخ میده گاهی یا خیلی وقتا به یقین و ایمان نمیرسه؟ باید آسیب شناسی کرد برادر من نه اینکه اینجوری...

    چون نه بنده حقیر سواد این آسیب شناسی رو دارم و نه در حوصله این کامنته که به اون بپردازیم صرفاً نظرات شخصیمو به صورت خلاصه وار عرض می کنم؛

    اتفاقا به نظر بنده ریشه مشکل به خود فرد و محیطی که در اون رشد کرده برمیگرده. اکثر خانواده های به اصلاح مذهبی فضای تفکر و تعقل که خدا در قرآن به اون بارها تاکید کرده رو برای فرزندان و اعضای خانوادشون باز نمیکنن و صرفا توقع دارند فرزند احکام رو به کیفیت مد نظر اونا اجرا کنه در صورتی که الان سال 2013 و آگاهی ها بیشتر شده و از طرفی ما در فضای ابهام و شک قرار داریم و به  قول معروف در جنگ نرمیم! چون خانواده از شک و تفکر و تعقل میترسه! میترسه کار به کفر برسه! ما در بستر خانواده یاد نمیگیریم که باید در اصول دین خودمون تحقیق کنیم. این ایراد رو به شدت به مسجد و حوزه هم وارد میدونم!! توی بیشتر مساجد تمرکز روی آموزش و اجرای احکامه و در واقع روی فروع دینه نه اصول دین! در صورتی که پیامبر در ابتدا مردم رو با اصول آشنا کرد و سپس به فروع رسید! این یعنی تربیت نه روشی که در خانواده و مسجد و دانشگاه دنبال میشه! توی مساجد باید به آدمها جرات شک و تردید رو بدن! باید جرات تعقل و تفکر کردن رو بدن! باید راه رو هم نشون بدن! اون وقت دیگه انتخاب با ماست...

    مساجد شده صرفا کلاس آموزش احکام. این خوبه ولی کافی نیست! اصلا کافی نیست! پس ما کجا یاد بگیریم که درباره مسائل پیرامونمون قدری اندیشه و تامل کنیم؟ قدری شک کنیم؟ باور کنیم که شک کردن فی نفسه اتفاق مبارکیه و از اون نترسیم و بقیه رو هم نترسونیم. اگر خدا و دین ما بر حقه(که بر حقه) دیگه جایی برای ترس نیست! میترسم که این ترس از شک نشانه ای از ضعف ایمان باشه برای ما:-(

    در حوزویون هم این مشکل وجود داره البته خب به مراتب کمتر. آخوندهایی هستن که هنوز درباره اصول دین اونجور که باید مطالعه نکردن یا اصلا  مطالعه نکردن! انتظار دارن مردم مثل سابق صرفا ازشون سوالات احکام بپرسن. وقتی سوالات اعتقادی و اصولی میپرسی گیر میکنن! وای بر من! واقعا جای حسرت داره! به قول مولا(ع) اگه از این داغ بمیریم جای مواخذه ای بر ما نیست...

    بابا دوره زمونه عوض شده. سوالات مردم داره عاقلانه تر میشه. فضای تردید شدیدتر شده. دشمن سرمایه گذاری شدیدی کرده. چرا همیشه باید دیر برسیم؟! وای بر اون روزی که مبلغین دین مردم از مردم عقب باشن...

    مخلص کلوم اینکه آقای رضای گل گلاب، اینکه آدمی توی دانشگاه دچار شک میشه مشکل اصلی نیست. مشکل اصلی در خانواده ها، مساجد و حوزه هاست. مشکل اصلی در متولیان دین مردمه. مشکل اصلی در متولیان فرهنگه... مشکل اینجاهاست که اون شک در محیط مطهر دانشگاه بعضی یا خیلی وقتا به مقصد درست نمیرسه...

    بیاییم از نو بسازیم...

    ممنون از دغدغه و قلم زیباتون... ببخشید طولانی و سردردآور شد... شرمنده

    راستی طاعات و عبادات همه دوستان قبول درگاه حق باشه، ان شاءالله

    فقط دو ساعت دیگه تا سفره افطار و زولبیا و بامیه و آش و پنیر و عطر سبزی مونده! ;-)

    شوخی کردم:دی  ما که توی این سفره نسبتا محقرانه دانشجویی خودمون از اینا چندان خبری نیست

    من الله التوفیق...

     

    پاسخ:
    عرض سلام خدمت دوست عزیزم
    ابتدا تشکر می کنم از اینکه با دقت نظر و نگارش شیواتون مطلب بنده را تکمیل نمودید.
    از طرفی بنده کلیه اشکالات شما را با تبصره هایی که اضافه فرمودید می پذیرم.
    امید است که در نوشته های بعدی موفق باشیم تا بتوانیم بطور اکمل مباحث را پیاده کنیم.
  • رضا جامعیان
  • حیف بود ذیل این مطالب این آیه رو اضافه نکنیم که :
    إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً
    کسانى که به خدا و پیامبرانش کفر مى‏ورزند، و مى‏خواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند، و مى‏گویند: «ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انکار مى‏کنیم» و مى‏خواهند میان این [دو]، راهى براى خود اختیار کنند،
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی