چندی پیش اصحاب رسانه از مرکز خبریِ دِه بالا پخشاندند بین اهالی که به فرمان حضرت کدخدا باید بلافاصله تمامی مرغ های ده را سر بریده تا قدقد اضافی نکنند. لازم به ذکر است بگوییم کدخدا در گذشته نیز گوسپندان را به دلیل چریدن در مراتع سبز و پرندگان را به دلیل پریدن در هوا و آبهای رودخانه را به دلیل جریان یافتن در اطراف روستا قلع و قمع، محروم و منحرف کرده بود و سایر موجودات زنده ده که صاحبان آنان اجبارا گوش به فرمان شده اند را با تطمیع، تنبیه و تشویق رام فرمان های اخلاقی(!) خود کرده.
هنوز کسی موفق نشده بود از حقیقت وجودی کدخدا اطلاع پیدا کند چرا که مردم فقط از راه رسانه ها او را می شناختند و تعدادی هم اوامر او را اجرا می کردند. رسانه ها پیام صلح و دوستی را از او مخابره می کردند ولی کارکنانش به دستور او با پول خود که از چاههای نفتشان و جیب مردم و نظام بانک داری مدرن و ... بدست می آمد همه جا خین و خین ریزی می کردند که نکند کدخدای مهربان(!) از کسی رنجیده خاطر شود.
مدتی است برخی از مردم که سابقا رعیت او بودند و دقیقا وسط ده، یعنی استراتژیکس(!) ترین نقطه آنجا زندگی می کنند پس از یک حرکت انقلابی خودجوش موفق شدند دور خود حصار مستحکمی کشیده اعلام استقلال کنند و از آنجا با سایر اهالی ارتباطهایی دوستانه برقرار نمایند. آنان اولین گروهی بودند که در طول تاریخ ده، اینچنین محکم با گفتن یک نه بزرگ به کدخدای مصلحت اندیش(!)، خود را آزاد از رعیت ماندن دانستند. چرا که موفق شده بودند حقیقت کدخدا را به درستی بشناسند و علیه کارهای او موضع بگیرند.
این شد که کدخدا تمام اهداف و بهانه جویی های بشردوستانه(!) خود را در دشمنی با آنان منحصراند! تا بتواند بار دیگر حکمرانی مطلق خود را ادامه دهد. از همان ابتدا راه آب و دانه و آذوقه را روی آنان بست و تبادل کالا با آنان را ممنوع اعلام کرد و این گروه روز به روز موفق شدند با استفاده از مردم با ضریب هوشی بالای صددرصد(!) خود و منابع داخلی و سیاستهای کلی صحیح، ضمن استقامت هرچه کاملتر، پیشرفت های چَنچَندان نماید که این پیشرفت ها را می شد در مقایسه آنان با سایر همسایگانشان با انگشتان دست حس کرد!
همین چندی پیشی که ابتدای مطلب گفتیم این افراد دست به کار جدید و فوق العاده پیشرفته و مهمی زدند که می تواند آنان را در مسائل مختلف پزشکی، صنعتی، تولید انرژی و بخصوص اقتصادی به خودکفاییدن(!) های جدی برساند و آن تولید مرغ هایی بود که هسته ی تخم آنان توانایی غنی سازی بسیار بالایی داشت!!! فقط چون این کار و سایر کارهای انجام شده از انسانهای عقب مانده ای(!) مثل آنان بعید بوده مرغ هایشان زیادی قدقد می کردند.
کدخدای ده که سالیان سال است از وجود این جنس افراد رنج های بسیاری می برد این دفعه نیز به بهانه ترس از تخم مرغ پرانی به سایر همسایه ها چنین امر کَردُوندِه! این درحالی است که محله ی خودش و سایر دوستانش پر است از تخم هایی که آماده پراندن به سایر محله ها است.
ببینیم بلاخره اهالی این گروه موفق می شوند با قدرت تمام، حافظ دسترنج دانشمندان باحال خود باشند ... بگذریم از اینکه کدخدا سگ قلاده به گردنِ هارِ کثیفِ خود را چندبار به جان عزیزان ضریب هوش بالای ما(اهالی این محله ی زیبا) کرده تا آنان در این راه مهم جان ارزشمند خود را فدا کنند ...
