تا به حال شده کسی در اوج آزادی اسیر یا در اوج اسارت آزاد باشد؟ سر اصل مطلب برویم آیا دختری که خودش را پشت چادر پنهان کرده اسیر و زنی که کنار ساحل به صورت عریان طنازی می کند آزاد است؟ (ببخشید از صراحت در گفتارم)
یک مثال هم خوب است بزنم. شما خانه ای دارید که دور آن را دیوار کشیده اید. این نوعی محدودیت است. آیا آزادی شما سلب نشده است؟ اصلا معنای آزادی چیست و چرا اینقدر به آن تقدس داده شده؟ یک گل را فرض کنید که می خواهد رشد کند. اگر با گذاشتن یک لیوان روی سرش نتواند به رشد خود ادامه دهد آزادیش از دست رفته. پس می توان گفت اگر عاملی جلو رشد انسان را بگیرد آزادی را از وی سلب نموده است.
علت تقدس آزادی، کمک به انسان برای رشد بهتر و پیشرفت است. آن آزادی برای ما مقدس است که موجب ارتقای سطح زندگی ما گردد و اگر چیزی جلوی پیشرفت ما را بگیرد نمی توان نام آزادی بر آن نهاد و آن چیزی جز اسارت نخواهد بود.
از اینجاست که باید به آزادی نما ها نگاه جدی تری داشت. بگذارید از اینجا شروع نمایم که ما دو نوع آزادی داریم. یکی اجتماعی و دیگری آزادی معنوی. آزادی اجتماعی بدین معناست که فرد خودش را زیر یوغ دیگری قرار نداده و شخص دیگری اختیارات وی را برای رسیدن به کمال محدود ننماید. مثل مردمی که پادشاه جباری بر آنان حکومت می کند.
و نوع دیگر آزادی معنوی می باشد. نوعی از کمال که انسان با داشتن آن به آزادی اجتماعی نیز خواهد رسید. اینجا آزادی انسان از خودش را مطرح می کنیم. این چه معنا دارد؟ منظور، آزادی انسان از هواهای نفسانی خودش است. آزادی انسان از دروغ گویی است آزادی از حسادت است آزادی از هوا و هوس جنسی است آزادی از شهوت شکم و شهوت غضب است و این نوع آزادی، رهایی از هر خوی حیوانی است برای رسیدن به انسانیت. این امور چطور ما را از رسیدن به کمال منع می کند؟ شما فکر کنید کسی که در سینه اش آتش کینه و حسادت اندوخته شده می تواند درست قضاوت کند؟ کسی که شهوات بر او غالب شده می تواند تحت تآثیر احساسات ناشی از آنها تصمیم نگیرد؟
یکی از مختصات آزادی معنوی قوی شدن روح در مقابل هرگونه پستی و حقارت خارجی است که موجب می شود انسان از نوع اجتماعی نیز نوعی رهایی را در خود بیابد.
اما چنین چیزی ممکن نیست که انسان از بند هر چیزی رها باشد. بلاخره قلب انسان جایگاهیست که باید بندگی چیزی را در آن جای دهد. آن موجود عزیز باید جای تمامی نیازهای انسانی را پر کند تا او از تمامی چیزهایی که برایش اسارت می آورد آزاد شود و او هیچ موجودی نیست به جز خدا.
هر که خود را تسلیم اوامر او کند –کسی که بیش از هر کسی به مصالح ما آگاهی دارد- بی شک انسانی آزاده خواهد بود. اگر خود را در بند خداوند قرار ندهیم بی شک تحت اسارت چیزهای پست تر از خودمان قرار خواهیم گرفت. پس احتیاط کنیم آزادی را به هر معنایی نپذیریم و بی خود برای هر گونه آزادی بی قید و شرطی تقدس قائل نشویم.